پاسخ به سوال کودک در مورد تولد و بارداری

سوال کودک درمورد تولد و بارداری:سلام ببخشید، کودک من پنج سالشه وهمسرم یک فرزند دیگه باردار هست ، بچه ام گاهی سوال می پرسه که بچه ها از کجا میان؟ یا به مامانش میگه غذا زیاد نخور خیلی شکمت چاق شده!! چه پاسخی بدم بهتره؟ الان جوابشو بدم یا نه؟

پاسخ به سوال کودک درمورد تولد و بارداری بستگی به این داره که بچه ی ما چند سالش هست، بین 4 تا6 سال هستش یا بزرگتره که البته معمولا این سوالات برای زیر 6 سال هستش چون وقتی که وارد سن 10 به بالا میشه این سوالهای ابتدایی کمتر پرسیده میشه حالا اگه فرضا 4 تا 6 سال باشه بعد سوال بپرسه

1.به اندازه نیازش پاسخ بدیم

به اندازه ی نیاز باید پاسخ داد نه اینکه چون اون سوال پرسیده من کامل و شفاف همه چیز رو براش باز بکنم و بهش بگم مثلا ما زایمان طبیعی داریم سزارین داریم اصلا چجوری بچه دار شدیم.

لازمه من به همین نکته توجه کنم که به اندازه تقاضای کودک جواب بدم نه بیشتر، اینجوری هم نباید باشه که بگیم اااا بی تربیت این چه سوالیه؟ بی خود میکنی این سوال ها رو می پرسی که اون هم بگه من که چیزی نگفتم فقط پرسیدم چرا شکمت بزرگ شده

نبایدم فرار کرد از پاسخ به سوال کودک درمورد تولد و بارداری ولی جواب هم باید معقول باشه والبته به حد تقاضا و سن کودک

سوال بچه از بارداری

مثال:

اگر بچه بگه مامان بچه ها از کجا میان، مادر یا پدر جواب میده که بچه ها از شکم ماماناشون بیرون میان امکان داره باز بپرسه که چجوری از شکم بیرون میان، که باید جواب داد: وقتی قرار هستش که نی نی به دنیا بیاد دکترا کمک می کنن بچه میاد بیرون بعد امکان داره بپرسه که: پزشکا چجوری این بچه رو میارن بیرون که میشه جواب داد که با عمل جراحی بچه رو میارن بیرون.

شده بارها در مراجعات که حتی با همان سوال اولی که بچه می پرسه و جواب می گیره بچه قانع میشه و سوال دیگه ای نمی پرسه،

2.داستان و بازی برای حواس پرتی

گاهی اوقات میشه از فن داستان ذهن بچه رو برد به یک سمت دیگه گاهی اوقات با حواس پرتی

یعنی توی اوج سوال که من جواب دادم خیره بهش نگاه نکنم بگم قانع شدی تمومه دیگه سوالی نبود حالا برو پی بازیت، بلکه وقتی جواب داره به پایان میرسه یهو ببرمش توی یه بازی دیگه حواسش رو پرت بکنم اونم که میبینه جوابش رو گرفته حالا رفته توی بازی این خودش میتونه موثر باشه که بحث عوض بشه

مثال:

اگر سوال کودک درمورد تولد و بارداری اینجوری بود: مامان شکمت چرا انقدر بزرگ شده خیلی غذا خوردی ها؟

در پاسخ  یه داستانی براش بگیم که ازش درک و فهم داشته باشه:

یک پسر خوشگلی بود که که یک گلدون داشت، خیلی دوست داشت که توی گلدون خودش چیزی بکاره، وقتی رفت پیش مادرش، مادرش بهش یک دونه گندم داد و گفت برو توی گلدون بکارش اونم رفت و خاک ها رو زد کنار و دونه رو گذاشت داخل خاک و گلدون رو گذاشت جلوی آفتاب.

هر روز که می گذشت بهش آب می داد تا زودتر رشد کنه بعد از چند روز دید که کم کم ساقه ی سبز رنگی از دل خاک زده بیرون، خیلی هیجان زده نگاش می کرد تا اینکه بعد از چند روز تبدیل شد به یک گیاه بزرگ و زیبا.

داداش کوچیکه تو هم اینطوریه خدا گذاشتش توی شکم مامان تا کم کم مثل اون گل بزرگ و زیبا بشه و بعدش با تو بازی بکنه

یا اینکه جواب دادن این سوال ها در حین بازی کردن باشه که بشه وسط بازی یک دفعه حواسش رو پرت کرد البته نه اینکه جوابش رو ندیم بلکه بعد از جواب این کار رو بکنیم

نکته ی اخر در مورد پاسخ به سوال کودک درمورد تولد و بارداری

این خیلی اشتباه هستش که بعضی از خانواده ها هستن که سعی میکنن از همان کودکی همه چی رو به بچه هاشون بگن، و به خیال خودشون بچه رو از تمام زوایای کار آگاه کنن که با دید بزرگتری رشد کنه

که باید گفت یه سری از آزمایشات در کشور های غربی انجام شده که بچه هایی که در سنین پایین از یه سری ارتباطات اگاه میشن دچار هراس و دلهره و نفرت میشن.

خب مشخصه که کودک وقتی که خلاف جهت فطرته انسانی حرکت بکنه گاهی اوقات همچین مشکلاتی هم پیش میاد

دیدگاهتان را بنویسید